سلام عزیز دلم دیشب از ته دلم برام برات دعا کردم میدانم که تو انقدر خوبی کردی که دعاهای بسیاری همراهت هست. میدانم که عمل موفقی داری. خدا جونم ممنونم که مراقبشی. نمیدونم چرا یهو حسم رفت تو گذشته دلم خواست برم تو دوران دبستان با تو همکلاس باشم. سر یک نیمکت بشینیم. و یواشکی نگات کنم. تو نفر اول باشی من نفر دوم.یادمه مدرسه که بودم بالاترین نمره رو میگرفتم. کسی هم حق نداشت از من بیشتر بگیره. اگه میگرفت دوس داشتم خفش کنم. ولی میخوام با تو همکلاس بشم این بار تو نفر اول باشی و من دوم. پر از احساستم. پر از احساس دبستانی ام. من آب به دنیا بدهم، کوکب خانم تو باشی و من مهمانت. کاکلی گنجشک باهوش را که بخوانیم. من بگویمت تو کاکلی هستی. فصل سرما که بیاید من ریزعلی بشوم پیراهنم را دربیاورم و آتش بزنم، تو به من بخندی و من سرمست از خندههایت. هی الکی اشتباه بنویسم تا پاک کن از تو قرض بگیرم. تو نوک مدادت را بشکنی تا تراش از من قرض بگیری. هر بار نگاهمون تو نگاه هم قفل بشه، چشمام تو چشمات بریزه و رگام تو خونت. باران که ببارد با ترانه، با گهرهای فراوان، بدویم دنبال هم، چون که آهو، چست و چابک دور شویم ز خانه، زیر باران خیس شویم، زیر باران برویم، زیر باران عشق را جستجو کنیم. و زندگی باید کرد تا شقایق هست. به باغ انار برسیم، یاقوتها را دسته به دسته، با نظم و ترتیب، بخوریم عاشقانه. فصلها آیتی از لطف خداست، بهر آرامش و آسایش ماست. آبان آمد. آبانت به نیکی. دبستانی ترین احساسم دوستت میدارم.
لبخندخداوند!(حرف نو) نویسنده:محمدکدخدایی(عرفان) God's smile Author: Mohammad Kadkhodaie بازدید : 197
شنبه 2 آبان 1399 زمان : 11:37